شب آرام آرام دشت را به زیر بال و پر گرفت
همچون کبوتری
بالهایش را
بر فراز بام های زمین گشود
چون لباسی زمین را پوشانید
شب آمد
و آرامش را هدیه آورد
شب برای لحظه ها
خاطرات زود گذر را از نو بیان کرد
کوچه باغ ها را
در سکوت و هم برانگیزی فرو برد
شب آمد
و آیه های نور را
در کوچه پاشید
شب زندگی را رنگ دیگری زد
نگو سیاه !
مگر نگفته اند :
بالاتر از سیاهی
رنگی نیست !